انشاء



موضوع انشا : 

زیبایی های فصل بهار

 

مقدمه : 

به نام آفریننده زیبایی های بهار ، فصلی که چون فرا میرسد ایمان میاوریم به وجود بهشت برین ….


بهار فصل رویش سبزه‌ها و شکوفه‌هاست.بهار یادآور انتظار پائیز است.بهار نتیجه رنج زمستان است.بهار مقدمه محصول تابستان است.بهار را همه دوست دارند، چون کوه و دشت را ردای سبزی بر تن می‌کند.بهار شاخه‌های عریان درخت را می‌پوشاند.بهار نوعی معاد است، حیات دوباره، پایان مرگ، بعد از مرگ و…بهار آغاز تحول است در طبیعت.بهار ممکن است در هر چیزی باشد.بهار قرآن ماه رمضان است.بهار اسلام، بعثت نبی مکرم اسلام است.بهار انقلاب ما هم دهه فجر است.بهار آرامش و شادی به همراه می‌آورد.بهار در یک جمله یعنی بهار.بعضی‌ها اسم دخترشان را بهار می‌گذارند، چون چهره‌اش زیباست.


بعضی‌ها سفرهاشان را در بهار تنظیم می‌کنند، چون همه جا زیباست.بعضی‌ها در بهار زندگی خود را آغاز می‌کنند، چون آغاز شکوفائی طبیعت است.بعضی‌ها قرآن را فقط در ماه مبارک رمضان ختم می‌کنند، چون بهار قرآن است.بعضی‌ها ایام دهه فجر را جشن می‌گیرند، چون بهار آزادی است.بعضی‌ها از بهار درس زندگی می‌گیرند، چون پس از مرگ، زنده شده.بعضی‌ها بهار را دوست دارند، چون کاسبی آنها روبراه می‌شود.بعضی‌ها از بهار بدشان می آید،‌ چون تعطیلی آنها زیاد است.بعضی‌ها در بهار بیشتر خدا را می‌شناسند، چون موسم پیدایش انواع گلهاست.بعضی‌ها هم بی خیال بهار هستند، چون بی خیال دنیا هستند.خلاصه هر کسی بهار را به گونه‌ای می‌بیند که می‌بیند.




انشا  درباره مادر

                             

سرم را نه ظلم می تواند خم کند، نه ترس و نه مرگ” سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادر عزیزم.


مادرم ای کسی که از راحتی و آسایش خود بریده ای و آن را در جهت بزرگ کردن من داده ای! ای کسی که وجود مقدست برایم همه چیز است، دوستت دارم.


مادر گوهری گرانبها، زیبا و مقدس است.


بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه ی چادر 

ادامه مطلب


موضوع :گفت و گوی انسان و دریا                                                             


به آرامی روی شن های ساحل قدم می زدم, کل دنیا مرا تنها گذاشته بودند جز یک نفر, یک نفر همیشه همراه و یار من بود یک نفر که در تمام لحظه های بی کسی کنار من بود, یک نفر که با بقیه فرق داشت, یک نفر که مهربان بود و عاشق.

کنار دریا رسیدم بی قراری دریا را در وجودم حس می کردم, دلتنگی اش را, ناراحتی اش را, 

به او سلام کردم, جواب مرا داد اما گویی تمام حواسش جای دیگری بود.

تصمیم گرفتم کنار دریا روی شن ها بنشینم و علت بی قراری دریا را جویا شوم.

به دریا گفتم: تو امروز مثل همیشه نیستی حس میکنم از چیزی ناراحتی, صدای موج های تو اکنون غم دارد میتوانم این را حس کنم. به من بگو دلیل این نگرانیت چیست؟

ادامه مطلب


♦️ موضوع ‌آب که یک جا بماند می گندد ♦️

                             


مرد از روی چهار پایه پایین می آید. نفس کشیدن برایش سخت است.کمرش را می گیرد.آخ می گوید . خودش را روی مبل زهوار دررفته می اندازد .صدای در رفتن فنر بلند می شود و زن مشغول خیاطی است. چشمانش را ریز کرده و به صورت منظم کوک می زند.

 مرد آه بلندی سر می دهد .زن نگاهش می کند و می گوید:" آلان دیگر وقت آه کشیدن نیست".

 مرد دهنش را کج می کند و از روی مبل بلند می شود

سرفه می زند .قرص ها را بر می دارد و آب می خورد و به دیوار نگاه می کند . به مدال های آویخته شده بر گردن دیوار که روزی بر گردن او بودند .

چهره اش در هم می رود و به بیرون پنجره نگاه می کند. با خوشحالی یک قیس می کشد و می گوید: احمد! این ،احمد است!. احمد دهقان. یادت هست؟ 

زن نچ می کند. مرد ادامه می دهد: "همونی که با هم به مسابقات چین رفتیم." من اول شدم و او سوم.

 پسرک بامزه ای بود . در هر مسابقه ، گوشش می شکست."زن می گوید : خب؟

 مرد می گوید: همین الان دیدمش رفت داخل مغازه.تازه اصلا تغییر نکرده. با گذشت سی و چند سال هنوز هم سرحال است . فکر کنم الان یک مربی درجه یک شده باشد. اما همه می گفتند من بهتر بودم. او هم خوب بود ، اما تکنیکی، کار

 نمی کرد،زندگی روی خوشش را به او نشان داد.

مرد آخ می گوید و از درد کمر خودش را دوباره روی مبل می اندازد. سرفه می زند، سرفه می زند . اسپری را برمی دارد. نفسش کمی بالا می آید.

زن پوزخندی می زند و می گوید:" آب که یک جا بماند می گندد".تو که دیگر هیچ .سی سال است که هیچ فعالیتی نداری .

 فقط می خوری و می خوابی.

 حالا این زندگی ما و آن هم زندگی او. تعجب ندارد.

مرد مچاله می شود و از درد به خود می پیچد.


Insha.blog.ir

Insha.blog.ir


پیامبر گرامی اسلام در کلامی زیبا، نماز را به سر انسان تشبیه نموده و می فرماید: جایگاه نماز در دین، همانند جایگاه سر در بدن است.


این تشبیه زیبا، در کلام نورانی حضرت بدین خاطر است که، در بدن آدمی هر عضوی از اعضاء بدن به نوبه ی خود، وظیفه ای مهمّ را عهده دار هستند، ولی در این میان نقش سر، از همه مهمّتر است، زیرا مغز که فرمانده ی بدن بوده و تصمیم گیری ها در آن انجام می گیرد، در سر انسان قرار گرفته است


بنابراین به یقین می توان گفت: بدن منهای سر، موجود بی خاصیتی است که فاقد هرگونه ارزش است، در ساختمان دین ما نیز، نماز همانند سر در بدن آدمی است، که اگر نباشد، پایه ی ساختمان دین ما، سست شده و از ارزش ساقط می شود برای همین است که درقیامت اولین چیزی که سوال میشود نماز است .اگرنمازقبول شود آنگاه به بررسی سایر اعمال میپردازند.


علت اینکه نمازدرراس قرا میگیرد. شاید این باشد که انسان به وسیله ی نماز ازپلیدی ها دورمیگردد یا به عبارت دیگر نماز سبب میشود که فرد سراغ گناه نرود یا اگر رفته از آن راه برگردد .گناه نکرده را که سوال پیچ نمیکنند!؟ و آمار نشان دهنده ی آن است که اکثرمجرمان درزندگی خود رابطه ای بانماز نداشته اند. کسی که دوست دارد ببیند چقدر از نمازش نفع برده است باید ببیند نمازش چقدر اورا از گناه و منکرات باز داشته است.

Insha.blog.ir


نمی دانم ازکجا شروع کنم ولی ای کاش زبانم گویای حرف دلم و ای کاش قلمم گویای هدفم بود ، ای قلم ، بر طب پاک این صفحه ی سفید بنویس که نماز چیست ؟ 

نماز واژه ای است به رسم عشق و محبت به خداوند . نماز خلاصه عشق است و سرود معنویت. هنگامیکه صدای ملکوتی اذان از کوچه پس کوچه های شهر خالی وجودمان می گذرد و وارد پنجره های نیمه باز دلمان می شود و با دستان نوازشگر خود روح سرکش ما را نوازش می کند، نا خودآگاه از تاثیر آن برمی خیزیم و آماده می شویم، آماده برای رازو نیاز با یار ، زمانیکه از رسم دنیای بی وفا که هر تکه از آن را باز کنی اشک را بیشتر بیرون می آورد و تیری مسموم بر سینه ی پر از خونت می زند، خسته و درمانده شدی ، در پی آن هستی که مرهمی برای دردهایت بیابی،آن روزها را به یاد می آوری .

آن روزهایی که کودک بودی و آغوش پر مهر مادر تو را بسنده بود و هرگاه احساس خطرمی کردی به زیر پروبال مادرت از گزند آسیب ها به دور می ماندی. روزی را به یاد می آوری که مادرت مثل همیشه تو را در آغوش می کشد و با زبان بی زبانی گنجی را به تو می آموزد.

مادرت می گفت : (یکی در آسمان هاست که مهربانتر از مادر ، دستانش پر محبت تر و آغوشش گرمتراز مادر است. آن روزها چون آغوش مادر داشتی نمی توانستی وجودش را احساس کنی ولی افسوس که روزگار نامرد همه چیز را عوض کرد. روزها در پی روزها ، ثانیه ها در پی ثانیه ها گذشته و الآن آن کودکی که مانند کبوتر سپید بالی از گرمای وجود مادر بهره می برد، انسانی است که از جفای روزگار زخم نموده و به دستان نوازشگر مادر نیاز دارد تا روح سرکشش آرام گیرد. به یاد حرفهای مادرت می افتی . آنقدر از بی وفایی روزگار زخم خورده ای که با تمام وجودفریاد بر می آوری خدای من کجایی؟» طولی نمی کشد که دستان نوازشگری را احساس می کنی که تا به حال به چنین احساس سبک بالی دست نیافته بودی. 

وقتی که به وعده گاه عاشقی رسیده ای و چنان سبک بال هستی که به پرواز در می آیی و همه ی سختی ها را پشت سر گذاشته ای ، شاید رد پایت را ، شاید گناهانت را شاید آرزوهای دور ودرازت را شاید کودکی هایت را و شاید دلت را روزهایی است که تو هم مثل عارفان پر از نور خدا زیسته ای، روزهایی است که به خوشبختی خندیه ای و روزهایی است که در زیارت خدا بوده ای .

آری! نماز در وجودمان حدیث بلند حیات با عزت را زمزمه می کند. نماز تجلی گاه عشق است وشکوه عبادت و بندگی. طنین قاطع و کننده ی غربال وحی در فضای درونی وجودمان می پیچد وصدای زنگ کاروانی را که آهنگ رحیل کرده است را می شنویم .

هجرت آغاز شده است و ما خوب می دانیم که پایان این هجرت، یعنی زندگی، یعنی خوشبختی ، یعنی حیات دوباره.


insha.blog.ir



انشا درباره صدای اذان

                                                           


با شنیدن صدای اذان احساس می کنم ندای روز قیامت را بخاطر می آورم و ظاهر وباطن خود را برای اجابت این ندا آماده می سازم. چون کسانی که برای پاسخ به این ندا بشتابند همان ها هستند که در روز قیامت به لطف الهی ندا داده می شوند وقتی موذن اذان عشق را در گوش آسمان زمزمه می کند،عظمت حق را بر دلم می نشاند !!

 ووسوسه های شیطان را از دلم می رهاند.

بانگ الله اکبر که سرمی دهد.

ادامه مطلب


انشا درباره اذان ✋

                                                   

اذان می گویند …

از فراز گلدسته های سر به فلک کشیده ی عشق

از محفل گرم ایمان ُ دل بی قرار یار !

از پچ پچ پدر در گوش نوزادی نورسیده در خواب ،

و نوید ملاقاتی دیگر با تو

و من گوش می دهم ، همچنان که به عاشق ماندن و عظمت بندگی مخلوق فکر می کنم

زمزمه می کنم

فریاد می زنم !

و آن وقت اشک ، همان هدیه ی آسمانی ، صورتم را آرام نوازش می دهد ،

انگار وقت نماز است

ادامه مطلب


۵ انشا با موضوع شانس

                                  



اولین انشا

مقدمه انشا شانس

شانس اقبال یا فرصت همان بخت است چه بد باشد یا خوب.

آنچه بعنوان شانس رخ می‌دهد خارج از کنترل فرد است و بدون توجه به اراده، قصد، یا نتیجه مورد نظر است.

دیدگاه فرهنگ‌ها نسبت به شانس از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است. برای نمونه رومیان برای تجسم شانس به الهه

ادامه مطلب



۳ تا انشا درباره آدم فضایی                                                                   

اولین انشا

من که نمیدانم ادم فضایی چیست.

حتما یک فامیلی است مثلا مهسا آدم فضایی شاید هم اسم یک داشمند است .

یا به آدم های بزرگ و آهنی و غول پیکر میگویند آدم فضایی ولی انها که وجودندارند!

چگیزخان مغول یک ادم غول پیکر بوده ولی همه میدانند که چگیزخان مغول زمینی بوده است.

پدرم میگویند اصلا چیزی به عنوان آدم فضایی وجود ندارد فقط تو کتاب ها وجود دارند. بعضی ها که روبات میسازند به روباتشان میگویند

ادامه مطلب


 انشاء درباره نماز
زیبایی های نماز گوشهایم را نوازش میکند و سکوت و تنهایی ام را در هم میشکند بویی به مشامم میرسد. عصاره عطر اقیاقیاست که با گل رز آمیخته شده و فریاد دلنشین الله اکبر را با نسیم صبحگاهی به در خانه مردم می کوبد؛خدا بزرگ است

. حی علی فلاح»بشتابید به سوی رستگاری.

 از خواب برمی خیزم به کنار حوض می روم شنای ماهیان درون حوض مرا به یاد،شستشوی انسان بوسیله ی نماز های پنج گانه می اندازد. 

چه صدای دلنشینیلا اله الا الله»معبودی جز او نیست.

سجاده ام را باز می کنم

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها